غروب و زیر مهتاب تو خیابون......................قدم هی میزنم راه میرم آروم
به سمت نیمکتی میرم بشینم.............که قبلا روش نشستیم ما دوتامون
حالا پاییزه و نیستی کنارم..........................تو رفتی از پیشم من بیقرارم
آره نیمکت تو رو یادم میاره................................پر از دلتنگیم دارم میبارم
غروب پاییزه دلگیرو تنهام..........................نمی بینی منو با درد و غمهام
که دوست دارم بیای پیشم بشینی........رو این نیمکت عزیزم باشی همرام
غروب و سرخیه این آسمونم....................غم بیشتر آورد انداخت به جونم
هوا دلگیره و من دلگرفتم........................دلم می خواد بیای پیشت بمونم