loading...
آخر عشقه
سیمین بازدید : 21 یکشنبه 05 آبان 1392 نظرات (0)

بسم رب الحسین


عید همه بچه شیعه های گل یه عالمه مبااااارک :)

ان شاءالله که از یارای خاص امام زمان باشید

      *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

وقتی احساسات درونیم خیلی فوران می کنه ، باید بنویسم!

 مثل الان :

احساس می کنم بزرگ شدم... به قول حاج آقا پناهیان حس می کنم روحم کِششششش اومده...

حالا چرا ؟

چون از طرف دفتر فرهنگی دانشکده کامپیوتر قرار بود تو دانشکده واسه عید غدیر جشن بگیریم

دیشب خییییلی فشار عصبی روم بود... اصن یه وضعیییی

واقعا خسته شده بودم... دیگه مغزم کار نمی کرد

هر پیشنهاد شادی که برای برنامه می دادیم ، برادرای دفتر مخالفت می کردن

حاج آقا هم که قرار بود بیان ، یهو گفتن که نمی تونن بیان !

مسابقه هم که نداشتیم...

از طرفی جشن رو به همه گفته بودیم و حتما باید برگزار می شد

دیگه هیچ کاری از دستم بر نمی اومد جز توکل

زدم تو دنده شاکی بازی :

به خدا گفتم خسته شدم :(

(البته مایه شرمندگیه واقعا)

گفتم ما می خوایم واسه خدا کار کنیم ... می خوایم عید امام علی رو جشن بگیریم ، اون وقت اگه تویی که خدایی کمکمون نکنی ، کی می خواد کمک کنه ؟

جشنمون چی میشه ؟؟

حس می کردم جشنمون هیچی نداره!

(یه چیزایی داشتاااا 

ولی از اون چیزی که تو ذهن من بود ، خیلی دور بود)

به خدا گفتم برنامه های ما که الان چیز خاصی نیست...

ولی دل همه بچه ها دست توئه...

اگه قرار باشه نتیجه بده ، خودت باید کاری کنی که به دل بچه ها بشینه...

من دیگه واقعا کاری نمی تونم بکنم... فقط توکل به خودت خدا...


امروز جشنمون برگزار شد!

حاج آقا گفته بودن نمی تونن بیان ولی اومدن! دقیقا سرِ وقت ! :)

کیکی که برای 120 نفر سفارش داده بودیم ، به حدود 140 نفر رسید و همه خوردن!

هنوز هم معتقد ام جشن چیز خاصی نداشت اما همه کلللی تعریف کردن و گفتن که خیلی خوب بوده و ...

 و از همه اینا بیشتر دست خدا رو وقتی دیدم که به خاطر جشن ، سرِ دو تا از کلاسا نرفتیم (معماری و ریاضی مهندسی)  که اتفاقا هر دو تا استاد هم روی حضور و غیاب حساس اند و تقریبا هر جلسه حضور و غیاب می کنن!

اما امروز یهو... اتفاقی!!!! هیچ کدوم حضور و غیاب نکردن!


امشب هم مثل دیشب با خدا حرف زدم ولی این بار در کمالِ آرامش و خوشحالی و از درِ شکر:

"خدایا ممنون ام که این قدر محکم بغلم می کنی !!! "

خب بالاخره هر کی یه جوری با خدا حرف می زنه دیگه :دی


پ.ن : عاشق کار فرهنگی ام... همیشه...





ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 115
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 49
  • بازدید کلی : 1,553